چند وقتیِ عجیب درگیرم
أ مذهب فرار و أ دین در میرم
تَهِ دلِ میگه راهت اینه
ولی مغز رد میده باز از اینور میرم
هیچ مکتبی قانعم نمیکنه
غسل و ترتیب پاکم نمیکنه
سیب تازه رو یکی دیگه خورده و
ما به گا رفتیم اون پاشم نمیخوره
اه دیگه خستم از شروع مجدد
از زمین خوردن و از سقوط مُکرر
زنده همدیگرو چال میکنن
باز رسیده زمانِ ظهور
درود میفرستم حس میکنم
وقتش رسیده دروغ نیس حِسم
میدونم اگه وا بشه دهنم
واسه بُردَنم یه گروه میفرستن
ماها نساختیم ساختن برامون
بُردنو موندش باختن برامون
رو مغزمون یه قفل بستن
از همون اولی که آدم فضا بود
شده یه وضعِ عجیب غریبی
که لاشخور نباشی ضعیف ترینی
میشناسم اون ذاتِ خرابتو
پاش بیفته کثیف ترینی
پَ دم نزن دیگه أ مرام معرفت
خسته ام أ همتون کلافه ام یه نم
همه دنبال آتو ان ازت
که جُرمتو تحویل کلانتر بدن
نگرد تو من خوشگل پسر
که یه عُمره خلافوغلافم پسر
نگرد تو من خوشگل پسر