Wantons
Ye Hesse Gohi Daram
؛{مقدمه}؛
وانتونز
ببین، نه بابا نبین ول کن
یه حس گهی دارم
؛{قسمت۱: کوروش}؛
یه ذره فانم یه سره پا ورق
یه عجیب غریب یه لش که با همست
و با هر کی تا حدش
یه ساده لوحِ زودباور که موقعِ نامردی نامرده
نمیشه به همین راحتی وابسته
مارکِ خودشه، یه لیبلِ دیگه
دنبالِ اینن که قلقش چیه
رفتاراش ا دهنِ همه قرقره میشه
نه گلدونی تنش، نه پک رو شیکمش
اما جای چنگا رو تنِ اسکلتیشه
بیبی ها بهش میگن تسترِ ویژه
میخواد بخنده به همه حیف که نمیشه
چون یه صدایی همش رو نروه که میگه
یه حسِ، یه حس گهی دارم
یه حسِ گهی دارم، ینی با خودم نمی رم
چقد زندگیِ خوب و روی کاندومم ببینم
چقد بار کنم بمیرم و برف
رپ، باعثِ فرقمون میشه
منم یه آدم مث تو با یه مغزِ گوزیده
تو میگی سلام ولی "کوری" سر تکون میده
تو خودشه و خودش تو ست لباسِ بگیش
با خودت میگی وضعمون چه رواله ولی
یه حس گهی دارم
؛{قسمت۲: سمی لو}؛
حال و روزمو از صورتمم میشه خوندش
با قهر یا اخمات اعصابم دیگه نمیشه خوردش
در میارم عکسمو از زیرِ شیشه خورده
انقده رد دادم که نمی دونم کی شکوندش
با وید و الک خودمو ارضا می کنم
نیس احساسی دورم
همه روز و شبام تکراری شدن
ای، تکراری شدن
؛{همخوان}؛
نه من نمی خوام دیگه این زندگی رو
یه حس گهی دارم یه یه حس گهی
نه من نمی خوام دیگه این زندگی رو
یه حس گهی دارم یه
؛{قسمت۳: پدی آی}؛
از اونام که بر نمی خورم مثلا با یه کسی
یه جوری "تو خودم رفتم" که در اومده مغزم از باکرگی
همشم تو خودم ریختم ولی نمی دونم چرا نیس
تو چشام خبری اصن از حاملگی
حتی خونم نمیشه انگار رفته تو یه دوره ای بدتر از یائسگی
که میشه باعث این که بگم
یه حس گهی دارم
زندگیمو حکم خودمو جوکر می کنم
واسه همین با هیشکی بر نمی خورم
ولی آسه با من
این زندگی بم پشت کرده و میگه که این راهِ آخره
ولی ما نمی کنیم و دنیا خمارمونه
پ تو هم ول می گردی مث زباله توی شهر
اونایی که باید واسه تو آرزو بشن
میان و میشن واسه ما خلاصه تو سه حرف
داف ینی سه روز
دیروز امروز فردا
پدی حالشو کرد و بعدم بیرونشون انداخت
اما می مونه تو رگام
این حس گهی که باهاش از صب میشم اشغال
تو هیچ رابطه ای من جلو نمیرم
واسه همین دافا از پشت میدن بم حال
ولی بازم یه حس گهی دارم یه حسی که انگار
هم یبسی هم اسهال
؛{پل: سمی لو}؛
سرد شدم، سردتر از اونورِ بالشم
گم شدم ردپاهام موند همه جای شهر
تو هم می خوای بری برو اما طول نده خواهشا
طول نده خواهشا
؛{همخوان}؛
نه من نمی خوام دیگه این زندگی رو
یه حس گهی دارم یه یه حس گهی
نه من نمی خوام دیگه این زندگی رو
یه حس گهی دارم یه یه حس گهی
؛{پایانی}؛
یه
سیزده ، نود و دو