[متن «وقت طلوع یاس» از یاس]
دوباره وقت طلوع یاسه
با کلمههایی که مث گلوله حاضره
واسه خوندنِ سرود تازه
به دور از هر فخر و غرور کاذب
هر لحظهای شروعی واسهـ
من و تو؛ دیگه بسه سکوت فاسد
توی وجود من یه جنون خاصه
واسه پیشرفت و صعودِ راسخ
مینویسم اینو با قلمِ داوطلب
فاز بگیری تو با کلمه بافتنم
کلماتی که با طغیان دوستن
من هم شناور توی این اقیانوسم
من حرفامو ساده میگم و میرم
از دردها و داغ دیدن سیرم
من سرباز خاک این مرز پیرم
پرچمدارِ راه میهن میشم
بدون اینکه کسی برسه به دادِ آدمـ
شب و روزا میگذشت و ادامه دادم
میشینم فکر میکنم و دوباره یادمـ
میاد همون روزایی رو که غبارِ ماتمـ
اومدن و تو دل من نشستن
که از تو رد شد و قلبمو شکستن
پس من درِ قلب رو به هر کس بستم
همون کسایی که پیِ منفعت هستن
خب دیگه راهی نداشتم
آدما تو دلم جای سالم باقی نذاشتن
هر کسی رو که باهاش دلگرم بودم
حسمو زیر پاش له کرد
نشون میدن انگار مردن
ولی با عملشون اینو انکار کردن
جوونمرد و تیریپ فردین
یکی نیست بگه تو گریم کردی
خب ما هم میریم زیر گریم، تیریپی نیست
ما مینویسیم، میگیم، میریم زیر گیریم
ما دیدیم اینو، بهجای دو سه رنگن و
هه، به قول تو زرنگن و
بالاخره قسمت میاد
بذار اینو بگم و عزت زیاد
زرنگ اون نیس که شلوارِ شیش جیب پاشه
زرنگ اونه که جیگرش بالایِ شیش سیخ باشه