Yas (IRN)
Piyade Misham
[قسمت یک]
صورت خسته، نگران و بی‌آرامش و مریض
که قایم شده بود زیر آرایش غلیظ
زخمی از خاطراتِ تلخ دیروز
چشم می‌دوخت به خیابون سرد بی‌روح
با تحمل سنگینی نگاه آدما
ادامه می‌داد او به راه ناتمام
و اولین بار، برای آخرین راه
هه، بهتره بگم که آخرین چاه
تنها، دو دل، تو فکر و با تعجب
دنبال چی بود؟ پول یا توجه؟
تو روزگاری که هر کسی دنبال آشناست
دخترک می‌گرده پی یه فرد ناشناس
که از اون غریبه‌ها یه عده ماییم
آروم اشاره زد که شیشه‌اتو بده پایین
فقط می‌تونیم امشبو با تو باشیم و بس
اینو گفت و نشست و درِ ماشینو بست
پسر می‌خواست سر صحبتو وا کنه زود
تیکه می‌انداخت، منتظر واکنش بود
ولی دخترک صداشو نمی‌شنید
توی دنیایی بود که به سادگی نمیشه دید
دیدی که بعضی وقت‌ها بغضی تو گلوته
نمی‌خوای گریه کنی جلوی کسی که پهلوته
هـــی، امان از این زمان
زمانی که دیگه بُرد توان ازین زبان
[هم‌خوان]
بی‌همراهِ بیهوده
رهسپار این راه بی‌نور و هم‌صدا
سپرده خود را به دسته باد
اسیر زندون لحظه‌ها
تو دلش دردای بی‌کران
خسته از حرفای دیگران
اسیر مَردای بی‌مرام
و اشک می‌باره باز

[قسمت دو]
پسر گفت لعنت به این بخت بد
خونه‌ی ما می‌مونه واسه‌یِ وقت بعد
سعی نکن با سکوتت زیر پوستم بری
اگه پایه‌ای می‌تونیم خونه دوستم بریم
خب، حاضری با دو نفر باشی یا نه؟
معلومه که رفتار دخترک ناشیانه است
سوال تکرار شد، حاضری باشی یا نه؟
و دختر به فکر یک شب و یک آشیانه است
گفت: بریم من که همه چیو از دَم باختم
گناهش پای اونا که منو پس انداختن
عصبانی از خاطرات خاموش قدیمه
پی محبت می‌گرده توی آغوش غریبه
تو خونه‌ای رشد کرد که عشق نبود
جای عشق، فحش و مُشت و زیر چشم کبود
پدری که جلو مشکلات مختلف ضعیفه
فقط زورش می‌رسه به دختر ظریفش
با خودش گفت پُشتم به کیا قرصه؟
خونوادم؟! اونا رو خدا بیامرزه
اون موقع کی بود احترام به حرفاش بذاره
حالا مجبوره که تنشو به حراج بذاره
[هم‌خوان]
بی‌همراهِ بیهوده
رهسپار این راه بی‌نور و هم‌صدا
سپرده خود را به دسته باد
اسیر زندون لحظه‌ها
تو دلش دردای بی‌کران
خسته از حرفای دیگران
اسیر مَردای بی‌مرام
و اشک می‌باره باز

[قسمت سه]
ببین تو این قصه‌ها رو می‌شنوی و میری
بعد چند بار شنیدن، ازش می‌گذری و سیری
ممنون از اونی که به دیگری صدامو پاس داد
بگذریم، بریم سراغ ادامه داستانی
که امروز نوشتن‌ش رو مود من بود
این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط
کوه غم بود، ولی یه نور انبوه
پشت کوهه واسه ناامیدی زوده هنوز
کاری ندارم به این که کارش خلاف شرعه
ولی واسه رابطه‌ها اول علاقه شرطه
وگرنه یه روحه که روی جسمی سواره
چه طور تو آغوشی بره وقتی حسی نداره
تو این روزگار دردناک و سیاه بی‌شرم
ای کاش بگه نگه‌دار، من پیاده میشم
راه برای ادامه دادن زیاده بی‌شک
ای کاش بگه نگه‌دار، من پیاده میشم
پیاده میشم
پیاده میشم
[پایانی]
وقت واسه بیشتر گفتن نبود
می‌دونم
قصه‌های تو
یه عمر آهنگه
سخته نه، هه
خب خیلی سخته
رسمش همینه
می‌دونم
رسمش همینه