[ورس یک – فهام]
یه دنیا پر بادبادکای زمین گیر
تو نفرت غلط میزنه مزه ی تلخ دهن
دوتا بند کفشم باز زیرپام هوای تهران ، با سر تو جوب
مث همسایه ی قدیمی کوچه ی آقای نور
طبقه ی زیر سایه بون
حلقاویز توی کوله پشتیم
مداد کور لاغرای پر زور عاقلا به اشاره کفایت می کنن
همه سرفه هامو جمع میکنم باهاش میخرم سینه
خالی از کلیشه واس واژه ی دل
از کرکره ها که کشیدن پایین رد میشم
شلوغه بازار سیاهی
همه جفت پا تو دیوار به یاد آوار سالن انتظار مخروبه ی سرد سالها
بیفتن اتفاقا از اون بالا دستور شلیک فلز شید
سردو گرم فرق نداره تو متکی به حسی
قیچی قیچی جنگ میشه اگه ما به هم برسیم
دست زرد برادر شغال سگ تو ضرب همه مثالا
همه سیاه مشقا واس قوانین مانا
کی بهت یاد داد که ثابته هنجارا
زیر فشار نرم فنا میریزه پوسته ی گچ از
دیوار تخته
قسم به تغییر اختلاف بین هستی چرا می ترسی؟
چیکه چیکه تصویر آینه رو جیوه
میباره شیشه ها زمان تسویه رسیده
دستو میزنی یا فکر
بشر متکی به تصمیمه تو چی شیشه؟
کیو میزنی واس تثبیتت ؟
کینه واس تثبیت درده دلو به سنگ بگم که چی شه؟
شیشه هوای شهر تو سفیده پاک به یاد مدرسه ی ایران
فرشته ها نشستن روی صندلی کنار دیوا
پنجره دنیاست رو به میثاق
[ورس دوم – یحیی]
شکسته میشه زیر پام خورده شیشه ها
قدم قدم تو شهر بی نقاب از سر نمیره کاش
حسودی نمیکردن به کاپشنا جلیقه ها
میشد که کلا جلوی دودارو بگیره باد
همه چیز میشه بعد سوز به رنگ سفید زال
این خیابونا و کویرا بگیر تا بیشه ها
همگی برین کنار ، لا نوناتون چونکه جا نمیشه گاو
پولا میشه بی شتاب
بی حساب کتاب عوضش بز آوردم من تا دلت بخواد
از قولو شکستن بگیر تا حق و خوردن
نمیدونم هنوزم مشکل از ملته یا دولت
ولی با همه ی این حرفا هنوز از سر نمیره یار
قهقهه های بی دلیل قهوه های تلخ مثل کلیشه ها
قهر قهرمان داستان کتابی که هیچوقت
نمیشه باز یه شروع بی سرانجام مطلبی که نمیشه چاپ
به جاش جاده بازه و درازه راه
بچه ها به دنیا میان تبدیل شن به جنازه ها
در نهایت خرابست نتیجه ساخت سازه ها
مرغ ما غاز همسایه ها ، خورده آینه ها
علاجه شیشه سنگه شفافه میشه تیره تر
وقتی افتاده زمین و از روش پاهام میشه رد
چه میشه کرد ؟ تردید و دیده تر
به رنگ سفید صلح به رنگ مشکی غم
قطره قطره پشت خورده ها جیوه جمع
میشه به زلالی آب تا که دیده شم
به کدومتون میشه اعتماد کرد ؟
کی هست بشه سنگشو به سینه زد
( کسی جز تو نیست )